🌿 #داستان_های_کوتاه 🌿

🌼ترس از خدا🌼

ابودرداء می گوید: شبی امیرمؤمنان(ع) را دیدم که از مردمان کنار گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار و گریه و

زاری است و می فرمود: بار خدایا! چه بسیار گناهانی که با
بردباری از عقوبتش درگذشتی و چه بسیار جرایمی که به کرم و
بزرگواری ات آن را آشکار نساختی! بار خدایا!…

ناگاه دیدم صدا خاموش شد, گفتم: حتماً حضرت را خواب برده
است. رفتم تا آن حضرت را بیدار کنم. چون ایشان را حرکت دادم,
دیدم همچون چوب خشک شده ای است. گفتم: إنّا لِلّهِ وَإنّا إلَیهِ
راجِعُون. حضرت از دنیا رفت.

به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه(س) را از این امر آگاه ساختم. فرمود: این حالتی است که از ترس خدا هر شب بر او عارض می شود. پس از اندکی, آب بر چهره او پاشیدم تا به هوش آمد.

🔶 #اسرار_الصلوة، ص214ـ 215🔶