🔳 #واحد احساسی #اربعین 🌴من یه نوکر در به درم 🌴چند ساله همش منتظرم 🎙 #مجتبی_رمضانی 👌بسیار دل
🔳 #واحد احساسی #اربعین
🌴من یه نوکر در به درم
🌴چند ساله همش منتظرم
🎙 #مجتبی_رمضانی
👌بسیار دلنشین
مصاحبه بسیار شنیدنی با حاج فیروز زیرک کار
س- خاطره ای از حاج حسن آقا جهازچی بگویید؟
یکبار مرحوم حاج حسن،نزدیکی های محرم واقعه ای را برایم تعریف کرد که خیلی بدردتان می خورد،آن را برایتان می گویم.
فرمود: علامه بحرالعلوم شنید که در یک شهری خانمی هست حضرت زهرا سلام الله علیها به منزل آن خانم آمده است.علامه بحرالعلوم آن شهر و آن خانه را پیدا کرد و رفت سراغ آن خانم و از او خواست که قضیه را تعریف کند.خانم گفت که ما هر سال ایام محرم ،مجلس عزای حضرت اباعبدالله علیه السلام داشتیم و وضع مان هم خوب بود.شوهرم آدم متموّلی بود.هر سال از اول محرم تا دوازدهم محرم روضه داشتیم و احسان می دادیم و ده دوازده روضه خوان دعوت می کردیم.امسال در آستانه محرم دیدم که شوهرم ناراحت است و گفت که وضع مالی اش خراب است . من گفتم که این گردنبندم را که از خانه پدرم آورده ام، بِبَر و بفروش تا مجلس عزای امام حسین علیه السلام را تعطیل نکنیم.گردنبند را دادم و او برد و فروخت و مجلس عزا را بر پا کردیم.
البته نه به رونق سالهای قبل، بلکه کمی محقرانه تر از سالهای قبل. همان روز اولی که درِ خانه مان را به روی میهمانان عزای سیدالشهداء علیه السلام باز کرده بودیم،دیدم دو خانم بسیار موقّر و محجّبه آمدند.زودتر از همه هم آمده بودند .دیدم یکی از آن خانمها که مسن تر بود رو به من کرد و گفت:ما دو نفر نذر کرده ایم امسال در روضه شما خادمی کنیم.دیدم که من این دو خانم را نمی شناسم، اهل این محل و این ولایت نیستند.گفتم چه مانعی دارد عزای امام حسین علیه السلام است، ان شاء الله نذرتان قبول باشد.مجلس که شروع شد یکی از این خانم ها به مرتب کردن کفش های میهمانان مشغول شد و یکی هم به اداره مجلس و انصافا هم من تا آن روز چنان مجلس داری از هیچ خانمی سراغ نداشتم.وقتی آن روز روضه تمام شد آمد و گفت:
خانم! خدا روضه ات را قبول کند.گفت و رفت.فردا و پس فردا تا نهم محرم هر دو اولین مهمانان بودند که می آمدند. روز عاشورا این دو مهمان من نیامدند.ناراحت شدم و با خود گفتم: اگر نمی خواستید بیایید
به من می گفتید تا من هم فکری برای مجلس روضه ام می کردم. بالاخره هر طوری بود روضه را تا ظهر رساندم. ظهر بود که دیدم اینها آمدند ولی دیگر مثل روزهای قبل نیستند.پریشان هستند و زلف هایشان پریشان است...
[گریه های آرام مصاحبه کنندگان و استاد زیرک کار ،مجلس گفت و گویمان را تبدیل به روضه خانه اباعبدالله علیه السلام کرده است و نم نم اشک- طراوت خاصی، به مجلس بخشیده است]
...خواستم گلایه کنم که آن خانم از من جلو زد و فرمود: خانم جان !
ببخشید ما امروز سرمان شلوغ بود!
شب دوم امام حسین علیه السلام هم تمام شد. شب سوم بود که به شوهرم گفتم: دو خانم هستند که از روز اول محرم تا امروز در مجلس روضه ما خادمی کرده اند، می خواهم فردا از آنها تشکر کنم، از تو چیزی نمی خواهم ولی اگر اجازه بدهی از وسایل خودم چیزی می خواهم به آنها تحفه بدهم،او هم قبول کرد. چیزی حاضر کردم و در بقچه گذاشتم. فردای آن روز هم مثل روزهای قبل این دو خانم آمدند.
مجلس که تمام شد از آنها خواستم بمانند.گفتم: خانمها! شما دوازده روز است که در این مجلس خادمی کرده اید،اجازه بدهید چند دقیقه هم من به شما خدمت کنم،خواهش میکنم بنشینید...
نشستند و من با چایی از آنها پذیرایی کردم،رفتم بقچه را آوردم. داشتم مقدمه چینی می کردم تا هدیه هایشان را بدهم. گفتم خانم جان هر سال ما مجلس روضه مان خیلی رونق داشت ولی امسال...
وقتی من تعریف می کردم اشک در چشمان این خانمها حلقه می زد.
یک دفعه خانم مسن تر برگشت و فرمود: می خواهی چکار کنی؟
گفتم خانم تحفه ناچیزی است.فرمود اگر قرار باشد تحفه ای داده شود،
من باید به شما تحفه بدهم. من مادر حسین –علیه السلام- هستم...
وقتی این جمله را از آن خانم شنیدم افتادم به پاهایش و عرض کردم:
خانم جان! من حالا به هرکس بگویم،چگونه باور کند که شما به مجلس روضه ما آمده اید؟! دست کرد و کاغذی به من داد. حاج حسن جهازچی می گفت: آن خانم، کاغذ را به علامه بحرالعلوم دادند و بحرالعلوم دید که کاغذ سبزی است که از هر طرف خوانده می شود.
آیریلدی بیت صاحبی بیت الحرامدن آلدی صفا وداعله رکن و مقامدن
احوالات خروج از مکه
آیریلدی بیت صاحبی بیت الحرامدن
آلدی صفا وداعله رکن و مقامدن
ظلماتی پوشش ایتدی دل شب، خروجنه
تا تیغ کینه اولمیا خارج نیامدن
دامان کعبه ایستمدی لاله رنگ اولا
تا دوشمیه حریم حرم احترامدن
بطحانی ترک جبرا ایدوب، مصطفی کیمی
سرمشق آلیب طریقه خیرالانامدن
سررشته دار عشق چکوب کارواننی
بیر دشته کیم بلا یاغیر اوندا رکامدن
ترک ایلدی حسین علی، زادگاهنی
کعبه فغانه گلدی فراق امامدن
ای وارث خلیل که سنسن بو گون نشان
بو صفحه وجودده خیل کرامدن
گیتمه که گتماقوندا گیدر ذوق اعتکاف
سنسیز دوشر بنای مناسک قوامدن
اوز جدیوین مقامیدی بو یر، آلار مدام
صاحب مقام عطرینی قائم مقامدن
دیرینه آشنادی سنه مشعر و منی
سنله مصوندی رکن و حریم انحطامدن
زمزم لبون هواسنه جوش ایلیوب داشت
تا سوندوره شرار عطش خاص و عامدن
سنسن بو سنگ و گلده اولان جوهر کمال
حاصل دگول و گرنه غرض خشت خامدن
دامان کعبه دامن فیضون تاپان زمان
فخر ایلیوبدی عالمه بو اعتصامدن
گیتسن صفای کعبه گیدر، روح سلب اولار
سعی و صفا و ذکر و رکوع و قیامدن
سنسن چراغ کعبه، بو کثرتده یوخ فروغ
روح حرم ملولدی بو ازدحامدن
سن احمد و خلیل مناجاتین ایتموسن
تجدید، ذکر زمزمه صبح و شامدن
کعبه سنیله یاد ایدر اوز آشنالرین
گیتسن گیدر شمیم مودت مشامدن
روباه لر شکاره چیخیب، جست و خیزیله
ای شیر، گوز گوتورمه اماندور کنامدن
سیل بلا آشیب داشیب، ای کوه استوار
حفظ ائت بنای وحدتی سن انهدامدن
ابر ستم فضای حجازه اولوب محیط
ای آفتاب، نوروی گوستر غمامدن
اللر که جدیویله یالان بیعت ایلیوب
آلوده ایتدیلر حجری، استلامدن
گون تک شعاعون اولماسا آفاقده عیان
خفاش طبعلر، گوتورر باش منامدن
کعبه زبانحالده، شه گرم طی راه
غم قائدی اولوب متمسک زمامدن
عشق و وفادی ملتزم شاه، راهده
بیر لحظه وقفه اولموری بو التزامدن
اکبر جمالی، ماه شب افروز کاروان
جلوه ایدنده سلسله مشگفامدن
اصغر سهیل تک، در اشگی عقیق ایدر
سلکه چکنده رشته مژگان مامدن
هر دل وقوع حادثه دن اضطرابده
مفهوم درد و غصه عیان هر کلامدن
سیاره طریق محبت ایدوب وقوف
دشت بلاده امر امام همامدن
چوخ شام صبحه یتدی، عیان اولدی لاجرم
خورشید، جیب عاشر شهرالحرامدن
باش ویردی گون، که باش ویره میر هدا او گون
راه وفاده کامه یته، ترک کامدن
گون چیخدی، چیخمییدی ولی کاش تا ابد
قورتارمییدی عالمی موج ظلامدن
سیر ایتمییدی کاش زمان، اولمییدی صبح
گردون قالیدی دور قدیم و مدامدن
آفاق نینواده چیخان گون، اولیدی کاش
طالع صباح لیله یوم القیامدن
گون چیخدی روشن ایتدی او آشوب صحنه سین
قوزاندی بانگ و هلهله قوم لئامدن
چشم سپهر خیره اولوب پهن دشتده
برق سنان و خنجر و سهم و سهامدن
اعجوبه بیر مقابله گوردی فلک او گون
انصار شاه دینیله افواج شامدن
بیر عده بیر سپاه گرانیله روبرو
دل سخت جمله آهن و سنگ و رخامدن
اسدی سموم کینه او صحراده ناگهان
شمشاد قدلر هامی دوشدی خرامدن
جام بلانی ایلدی لبریز دست عشق
سرمست ایدوب حریف لری دور جامدن
دامن فشان اولوب هامی دنیایه شوقله
هر جرعه نوش لب تر ایدوب بو مدامدن
آفاق نینواده چیخان گون، اولیدی کاش
طالع صباح لیله یوم القیامدن
گون چیخدی روشن ایتدی او آشوب صحنه سین
قوزاندی بانگ و هلهله قوم لئامدن
چشم سپهر خیره اولوب پهن دشتده
برق سنان و خنجر و سهم و سهامدن
اعجوبه بیر مقابله گوردی فلک او گون
انصار شاه دینیله افواج شامدن
بیر عده بیر سپاه گرانیله روبرو
دل سخت جمله آهن و سنگ و رخامدن
اسدی سموم کینه او صحراده ناگهان
شمشاد قدلر هامی دوشدی خرامدن
جام بلانی ایلدی لبریز دست عشق
سرمست ایدوب حریف لری دور جامدن
دامن فشان اولوب هامی دنیایه شوقله
هر جرعه نوش لب تر ایدوب بو مدامدن
دست وفائله دریب اول جمع، تو به تک
گلبوته شهادتی شاخ مرامدن
بزم لقایه تاپدیلا یول راه عشقده
تسلیم جان یولوندا ایدن اهتمامدن
بیر کیمسه قالمیوب اولا یاور او بیکسه
خرد و کبیر و سید و حر و غلامدن
ایوای او وقتدن که شهنشاه مشرقین
عزم شهادتیله چیخوبدور خیامدن
گویا حریم عصمت پیغمبره ایدوب
اعلان حشر خیمه ده، آخر سلامدن
گیتمه حسین، گیتمه سسی عرشه اوج ایدوب
دور حریم خسرو ذوالاحتشامدن
طفل صغیر، سیل بلا خانمان فک
مشگل طناب صبر قالا اخترامدن
شه دامنین دوتوب ایله آغلاردی گوییا
باران غم یاغاردی بهاری غمامدن
شه صبری سالدی جوهره صبری حیرته
دل جلوه گاه دلبر اولوب، بو دوامدن
ناگه صفیر تیردن آلدی پیام وصل
پروازه گلدی طایر جان بو پیامدن
شوق وصال، نقش وجودی ایدوبدی محو
آئینه ضمیر منیر امامدن
بالمره کسدی الفتین اهلندن، اولوب
بو رشته ده اگر چه اثر انفصامدن
اوز قویدی رزمگاهه طرف، شهسوار عشق
ظلمات کفری تا یارا برق حسامدن
وحدت فروغی، تابش ایدوب موج کثرته
بیر حمله ایله سالدی صفوفی نظامدن
بئس المصیر راهنی طی ایتدی لاجرم
هر کیمسه اوز چووردی ره انهزامدن
تیغیله بیر شراره عدو کشتنه ووروب
کیم عالم آز قالیبدی یانا بو ضرامدن
اولدی تمام جنگ و جدل، نوبتی یتوب
اوج کماله شوق لقا بو تمامدن
مرکب دایاندی مصرع سلطان عشقده
ال چکدی دست حق، عنان و لجامدن
عنوان خارجی ویریلوب صرف وحدته
دین حس خجلت ایتدی بو اتهامدن
اکبر فراقی، عمری ز بس بی صفا ایدوب
بی زار اولوب جراحت دل، التیامدن
بدر انتقامنه او شهی ایتدیلر شهید
باک ایتمیوبله خالق ذوالانتقامدن
گورسندی بیر اثر لب لعلنده سون نفس
پیکان دمنده اصغر ایدن ابتسامدن
یعنی که سلم عشقه، نه لازم خدنگ و تیغ
صیاد کین قصاص آلوری صید رامدن
(عابد) حسین آدی، هامی دردین دواسیدی
آختار صفای آیینه دل بو نامدن
دل خانه سین غبار تعلقدن ایله پاک
تا جلوه گاه یار اولا بو اختمامدن
منضم حقیقته گر اولا عشق معنوی
شور حسین فاش اولی، بو انضامدن
بو قلزم عنایت اگر جوشش ایتمه سه
اولماز مراد گوهری تحصیل دامدن
درک ایتماقا ولای حسینی بهاسینی
توفیق ایسته دادگر لا ینامیدن
مرحوم عابد تبریزی